دیشب موقع پخش زنده تلویزیون طپش اتفاقات جالبی افتاد . کلکسیون سوتی به پا شده بود . از یک طرف سروصداهای عجیب و غریب از داخل استودیوی طپش بطوریکه به نظر میومد اونجا دارن بنایی می کنن و از طرف دیگه کامیونی که رانندش بین صحبتهای امیرقاسمی تخته گاز میرفت ، شاید هم مشغول تخلیه آجر بود . بهر حال کار به تذکرامیرقاسمی به علی سروش هم کشید . اما انصافا مجری خوب خودشو کنترل کرد اگه من جای امیرقاسمی بودم همونطوری وسط پخش زنده بلند میشدم میرفتم سرکوجه یک دعوای حسابی راه می انداختم.
این هم کلیپ
این هم کلیپ
باورتان نمی شود که چند ثانیه قبل موتورسوار ازیک لحظه غفلت شما استفاده کرد و کیفتان را ربود . نمی توانید تصور کنید که موبایل ، سیم کارت یدکی ، گذرنامه ، شناسنامه ، کارت ملی ، گواهینامه ، کلیدهای خانه ، کلیدهای ویلا ، دفتر تلفن ، دسته چک ، دفترچه اقساط بانک ، دفترچه بیمه و کول دیسک خود را از دست داده اید . کاری از دستتان ساخته نیست و باید دورشدن موتور سوار کیف قاپ را تماشا کنید . ناگهان بخاطر می آورید که فایل یک فیلم خیلی مهم در کول دیسک است . اینکه آن فیلم را دو روز بعد در بلوتوث ببینید برای تان قابل قبول نیست . بطرف موتورسوار می دوید . او که خیالش راحت شده بود کیف یک شهروند عاقل را ربوده است با دیدن شما که بطرف او می آیید عصبانی می شود و تصمیم می گیرد اگر نزدیک شدید با چاقو زخمی تان کند . ترافیک پایان سال موتور سوار را دچار مشکل کرده است . به دویدن ادامه می دهید . موتور سوار چاقو را از داخل جیبش بیرون می آورد . چراغ تقاطع سبز می شود و اتومبیلها حرکت می کنند . نمی خواهید فرصت باقیمانده را از دست بدهید . سوار موتورBMW پلیس که کنار خیابان توقف کرده است می شوید و با آن به تعقیب موتوسوار می پردازید . کلاه کاسکت را روی سرتان می گذارید و آژیر را روشن می کنید . موتور سوار با سرعت بیشتری به مسیرش ادامه می دهد . با عجله خود را به خانه می رسانید . میهمانها از اینکه شما را با لباسهای پاره و خاکی می بینند تعجب می کنند . به آنها می گویید که مشکل کوچکی برایتان پیش آمده بود . عذرخواهی می کنید و به اتاق تان می روید . از همسرتان می خواهید که کنجکاوی هایش را تا پایان میهمانی متوقف کند تا همه چیز طبق برنامه مرتب و خوب پیش برود . لباسهایتان را عوض می کنید و به سالن پذیرایی می روید . برای میهمانها توضیح می دهید که با یک سارق درگیر شده بودید . صدای زنگ خانه را می شنوید . چند ثانیه بعد دوستتان که هنرپیشه است همراه همسر و فرزندانش از در وارد می شوند . با اینکه تمام بدنتان درد می کند اما سعی می کنید کسی متوجه چیزی نشود . از میهمانها خواهش می کنید تا از دوست هنرپیشه تان فیلم نگیرند . دوست تان از شما تشکر می کند و می گوید که فقط خودتان اجازه دارید از او تصویربرداری کنید . می دانید که این یک مسئولیت بزرگ است و باید امانت دار باشید . نمی توانید قبول کنید فیلمی که شب تولد پسرتان از دوست هنرپیشه تان گرفته اید در چنگ سارق باشد . به موتورسوار نزدیک می شوید . او در ترافیک اتوبان گرفتار می شود و این بار موتورسیکلت را رها کرده و با پای پیاده فرار می کند . موتور BMW را روی جک می گذارید و به دنبال او می دوید . امیدوارید که کیف تان را رها کند و برود اما او چنین تصمیمی ندارد . وقتی وارد حاشیه اتوبان می شوید احساس می کنید که دیگر نمی توانید بدوید . کلت تان را از جیب کاپشن تان بیرون می آورید و یک تیر هوایی شلیک می کنید . سارق می ایستد ازاو می خواهید که کیف را روی زمین بیاندازد زانو بزند و دستهایش را روی سرش بگذارد . مطمئنید وقتی همکارانتان بشنوند که یک کیف قاپ سی جی سوار را دستگیر کرده اید تا ماهها سوژه خنده شان می شوید . اما چاره دیگری ندارید . شما علاوه بر شلیک هوایی از موتور BMW استفاده کرده اید و باید پاسخگو باشید . شما یک مامور ویژه هستید و هیچوقت تصور نمی کردید که یک کیف قاپ ساده را دستگیر کنید . بطرف سارق می روید و پشت او می ایستید . دست در جیب کاپشن تان می کنید تا دستبند پلاستیکی را بیرون بیاورید اما احساس می کنید چیز دیگری هم در جیب تان هست . برای تان خیلی عجیب است . نمی دانید چه زمانی کول دیسک را داخل جیب تان گذاشته بودید !!
برگرفته ازهمشهری مسافر
برگرفته ازهمشهری مسافر
امروز که مشغول مرور بعضی از اخبار سایت فرارو بودم چشمم به جمال مبارک دکمه ارسال به بالاترین در صفحات خبرهای این سایت افتاد . سایت فرارو نزدیک به قالیباف و از منتقدین احمدی نژاد البته بیشتر درقالب طنز . نمیدونم چند وقته اونها هم بالاترینی شدن ولی نظیر این (لینک دادن به بالاترین ) را در سایتهای وابسته به جمهوری اسلامی تابحال ندیده بودم . اما این نشان دهنده قدرت و نفوذ بلامنازع بالاترین در دنیای وبلاگستان فارسی است .
اشتراک در:
پستها (Atom)